کد خبر: ۱۱۰۸۴۰
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۰ 13 October 2015

تابناک بوشهر: امیر خلبان خلیلی، رمضانی و موسوی که در میزگرد بررسی عملکرد نیروی هوایی شرکت کرده بودند٬ از خاطرات زمان جنگ ،پروازها و ماموریت‌های مختلف‌شان در آن دوره سخن گفتند؛ این میزگرد حاصل بیش از دو ساعت گفت‌و‌گو با این سه خلبان دوران جنگ است.

امیر خلیلی لطفا در مقدمه از تنگنا‌ها، محذورات و محدودیت‌ها در زمان جنگ هشت ساله در نیروی هوایی ایران بگویید.

امیر خلیلی: محذورات که در انگلیسی به آن سیکوریتی دیلما (Security Dillema)می‌گویند٬ یعنی یک تنگناهایی که شما به جایی می‌رسید که باید تصمیم بگیرید و کجا بین بد و بد‌تر انتخاب کنید٬ یا بین مثبت و مثبت‌تر، بین دو تنگنا یک تنگنایی را انتخاب کنید. مثلا اگر بخواهم مصداقش را برایتان بگویم، کودتایی به نام کودتای نقاب شکل می‌گیرد، رژیم بعث عراق براساس اسنادی که وجود دارد و بخشی از دولت‌های غربی که آن روز در سایه نشسته بودند و حمایت می‌کردند و اگرچه مستقیم وارد نشده بودند و عوامل رژیم سابق به رهبری دکتر شاپور بختیار که جمع می‌شوند و یکسری از خلبانانی که فقط برای یک پایگاه و نه پایگاهی دیگر، بیشتر پایگاه سوم شکاری و یک هواپیمای جنگنده (نه همه هواپیماهای نهاجا) تصمیم می‌گیرند کودتایی به نام کودتای نقاب یا به غلط کودتای نوژه را طرح‌ریزی کنند.

کسی که این کودتا را طراحی می‌کند، بسیار زرنگ است چراکه اگر پیروز شود به اهدافش رسیده و در صورت شکست ضربه‌ای به دو دژ مهم ارتش یعنی پایگاه سوم شکاری همدان که در مصاف با خط مقدم هوایی دشمن ایستاده و لشکر ۹۲ زرهی که در خوزستان قد علم کرده است، وارد می‌شود. بنابراین تصمیم‌گیرندگان کودتا در محذورات امنیتی )سیکوریتی دیلما) قرار می‌گیرند. اگر بخواهند اجازه دهند که کودتا انجام و رشد کند، امنیت کل رژیم نوپای ج. ا. ایران و سامانه‌‏های دفاعی‌‏اش به خطر می‌افتد و اگر بخواهند با کودتا مبارزه کنند، اینجا بخشی از توان رزمی نیروهای مسلح خودشان را در وقتی که دشمن کُری می‌خواند از دست می‌دهند که به این سکوریتی دیلما یعنی تصمیم گیری در چنین محذورات و شرایطی است.

بنابراین وقتی سخن از محذورات به میان می‌آید، منظورمان این بخش است. بدون اینها نمی‌توانیم بگوییم که چرا با عراق وارد درگیری نزدیک هوایی یا نبرد سگی )ای‌سی‌تی: «راهورد رزم هوایی» و داگ فایت) نشدیم و چرا با عراق وارد جنگ‌ها و درگیری‌های نزدیک هوایی نشدیم؟ اساسا هواپیماهای اف- ۱۴ از نظر برتری سلاح نسبت به دشمن برتری داشتند، بدون اینکه محیط منطقه و کدهای ژئوپولتیک کشور را بررسی کنند و محذورات ما را بدانند ولی می‌توانم بگویم که قسمت اول درست است.

ما می‌توانستیم برویم و با دشمن درگیر شویم و هواپیمای دشمن را سرنگون کنیم. فقط یک فراز از آموزه‏ های شهید بابایی به یادگار مونده و آن زمان می‌‏درخشید که می‌گفت: «پسرم (بالام جان)، اگر ۱۰ فروند هواپیما از دشمن ما سرنگون کنیم، دشمن ۲۰ فروند جایگزین می‌کند ولی اگر ما یک خلبان و یک هواپیما از دست بدهیم، بدیلی و جایگزین یا آلترناتیو ندارد.

دوم اینکه سامانه‌های رادار عراق از جمله سامانه‌های متحرک راداری پی-‌۱۲ است که کل خاک عراق را پوشش می‌دهد درصورتی که مدرن‌ترین هواپیمای ما، از نظر راداری هوایپمای اف- ۱۴ است، ولی هواپیمای اف- ۱۴، هواپیمای راداکس و رادار پرنده نیست و تنها می‌‏تواند جلویش را ‌ببیند و هرمسافتی هم به جلو رود، باید برگردد و لذا از پشت تهدید می‌شود، درصورتی که باید از پشت توسط رادار پوشش داده شود. یا باید یک رادار پرنده مثل آواکس باشد یا یک رادار زمینی. آیا ما رادار زمینی داشتیم که بتواند در خاک عراق در هر شرایطی که ما بخواهیم پوشش دهد. نمی‌توانم بگویم که حتی پوشش رادیویی هم نداشتیم! بعضی وقت‌ها تماس رادیویی‌مان با سامانه راداری در خاک دشمن اگرچه مجاز نیستیم و باید با سکوت مطلق رادیویی برویم. این مشکلات را هم داشتیم و بنابراین با این دید به سوالات تخصصی شما جواب می‌دهیم.

آیا این درست است که در نیروی هوایی عراق بین خلبانان عراقی عدد اربع العشر یعنی ۱۴ نحس بود٬ نه عدد ۱۳ و خلبانان عراقی اغلب پرواز چهاردهم خود را از ترس لغو می‌‏کردند؟

امیر خلیلی: نحسی که در حقیقت برایشان واقعا ترس‌آور بود و عزیزانی که آزاده هستند و از آنها خاطره ثبت می‌کنیم، بخش اعظمی از سوالات عراقی‌ها بر مبنای این بوده که اطلاعاتی از مقدورات اف -۱۴ ما به دست بیاورند. چون اولا می‌دانید که هواپیمای اف- ۱۴ را فقط ایران و آمریکا داشت و اطلاعاتش بسیار محدود بود و پخش نشده بود. آنها از قابلیت‌ها و توانمندی‌های هواپیمای اف- ۱۴ خبر نداشتند.

دوم اینکه بخصوص در ابتدای جنگ، ممکن است که بعضا، بعضی سخنان نقدپذیر هم باشد، اما همینطور است؛ در جبهه ما هم مشکل و کمبود سلاح و محدودیت داشتیم. ولی عزیزانی که در جبهه بودند می‌دانستند که رگبار، تک‌تک تیر نمی‌زند و اف- ۱۴ هم باید به‌‌ همان صورت می‌زد و درحقیقت اینطوری است که باید از قابلیت هواپیماهایی که دارید به خوبی استفاده کنید. درست است که موشک ارزشمند و گران است ولی به هر حال ممکن است چندتایی هم هدف کاذب بوده باشد یا هنگامی که موشک را شلیک می‌کنید، خواسته یا ناخواسته تاکتیکی انجام دهید و موشک به هدف نخورده باشد. ولی تلفات زیادی را در ابتدای جنگ آنها از هواپیمای اف- ۱۴ متحمل شدند.

عراق در مقابل اطلاعات بسیار کمی از اف-۱۴ و رادار پیشرفته آن موسوم به «آگ-۹» و موشک فونیکس [۳] موسوم به aim-۵۴ داشت، آیا راهکاری اتخاذ کرد؟

ما آمار دقیقی نداریم که در ابتدای جنگ چه تعدادی از هواپیماهای عراقی ساقط شده است ولی بیشتر از آن را خودشان می‌دانند و به همین علت یک ترس و وحشتی از هوایپمای اف- ۱۴ در منطقه داشتند که از یک محدوه خاصی جلو‌تر نمی‌آمدند بخصوص سال‌های اول جنگ و سال‌هایی که اطلاعات محرمانه هواپیمای اف- ۱۴ پخش نشده بود به همین خاطر آن‌ها این ترس را داشتند. عزیزان آزاده که به نقل خاطره می‌پردازند، بخش زیادی از خاطراتشاندر بازجویی‏‌ها مبنی بر این‏که این هواپیما چه قابلیت‌ها و توانمندی‌هایی داشته، برمی‌گردد.

چرا از آمریکا این اطلاعات را نمی‌گرفتند؟

می‌دانید که در ابتدای امر این رابطه تا به این حد عمیق نبوده و اطلاعات جنگنده اف-۱۴ اساسا تا آخر دهه ۱۹۸۰ میلادی طبقه‌‏بندی داشته است. الان کتاب‌هایی که چند نسخه از آن چاپ شده و «جنگ ایران و عراق در نگاه مطبوعات جهان» است، یکی از موارد قابل توجه این بوده که آمریکایی‌ها انتظار داشتند که ایرانی‌ها دست دراز کنند و از آن‌ها کمک بگیرند تا به نوعی بر صدام غلبه پیدا کنند، (اهد) چون هیچ وقت نمی‌خواستند ایران را به نوعی از دست بدهند و درحقیقت با این مطلب و راهبرد همیشه بازی کردند (راهبرد سازش یا تسلیم ج. ا. ایران) و این ارتباط هم با آمریکا نبوده است. در سال‌های آخر و از سال‌های ۶۴ به بعد که آمریکایی‌ها دریافتند که هیچ‌وقت ایران نمی‌خواهد با آن‌ها همکاری سازشکارانه داشته و دست به سویشان دراز کند و اینجا بود که سعی کردند تا جایی که می‌شود از صدام حمایت کنند. ولی صدام جزو بلوک شرق حساب می‌شده و کمک‌هایش را هم در ابتدای جنگ بیشتر از او گرفته است البته میراژ‌ها را به نوعی فرانسوی‌ها رفتند و دادند ولی با آمریکایی‌ها نبوده که اطلاعات به این صورت باشد که بخواهند بگیرند. حتی به نوعی شنیدم هواپیمایی که سال ۶۵ رفت، آمریکایی‌ها سعی کردند لاشه هواپیمایی که افتاد را ببرند که دست روس‌ها نیفتد تا بخواهند بهره‌برداری کنند.

 بین سال‌های ۵۹ و ۶۰ که با جنگنده اف-۵ پرواز می‌‏کردید آیا درگیری هوا به هوای نزدیک (داگ فایت) داشتید؟

امیر خلیلی: اتفاق افتاد٬ اما برای من اتفاق نیفتاده است. ولی درگیری بوده که در خاک عراق خلبانان شادروان دانش‌پور و جوادپور در حین ماموریت بمباران که داشتند، برایشان فرصتی پیش بیاید و البته برای درگیری نمی‌رفتند اما مجهز بودند و این آمادگی را داشتند و بسیاری از نام‌آوران مثل اینها دنبال این فرصت بودند که پیش بیاید اما در حقیقت دستوری نبوده است و باید می‌رفتند هدف را می‌زدند و سریع بازمی‌گشتند. اما برایشان این فرصت پیش آمده بود که با هواپیماهای عراقی که در حال پوشش هوایی آن منطقه بودند، درگیر شده و هواپیما‌ها هم توسط این عزیزان ساقط می‌شود. در تاریخ نیروی هوایی این مطلب به ثبت رسیده است.

چه تعداد جنگنده عراقی توسط اف-۱۴ در جنگ هشت‌ساله به زیر کشیده شد؟

امیر خلیلی: تعدادش را می‌دانیم.....

از درگیری هوا به هوای خلبان شهید والا مقام اسد الله بربری و سرگرد جواد‌پور در داگ فایت با جنگنده میگ ۲۱ عراقی که مستند هست توضیح می‌دهید؟

امیر خلیلی: در درگیری هوایی که سرگرد جوادپور در دل خاک عراق در بازگشت از یکی از ماموریت‌های بمباران داشتند دو فروند هواپیمای میگ ۲۱ عراقی را سرنگون می‌کنند و فیلمش را گرفتند و آوردند. می‌دانید هواپیمای اف- ۵ وقتی داگ فایت می‌کند به مدت دو دقیقه فیلمبرداری می‌کند که ایشان با مسلسل زدند. چون هواپیمایی که آن طرف می‌رود دیگر موشک ندارد و تنها بمب و مسلسل در اختیار دارد٬ با مسلسل سرنگون کردند و فیلمش را گرفتند.

سال ۵۹ در ماه دوم جنگ در خاک عراق، سرگرد خلبان جوادپور و باز دیگری در خاک عراق در هفته اول جنگ روز اول یا دوم جنگ، سروان خلبان شهید اسدالله بربری بعد از اینکه صبح پایگاه عراقی را زده بودیم، یکی از پایگاه‌های عراقی متاسفانه جزو موج دوم حمله ما بود (پایگاه کرکوک) از آن پایگاه آمدند و به پایگاه تبریز حمله کردند، همزمان که این هواپیماهای ما که درحال بلندشدن بودند که کرکوک را بزنند، کرکوکی‌ها روی پایگاه ما بودند.

این شهید والامقام (بربری) با وجود اینکه ۴ بمب در زیر هواپیمای خود داشت، بلند شد و یک فروند سوخوی ۲۰ عراقی را تعقیب کرد و با مسلسل سرنگون کرد و خلبان او به نام «هاشم فزع» اسیر شد و شب به پایگاه آمد و من در حفاظت اطلاعات پایگاه شاهد بودم که به خلبان گفت: من تو را هدف قرار دادم، (I Shot you) که سندش موجود است.

نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران سریع‌ترین واکنش را پس از حمله عراق به ایران نشان داد از این پاسخ سریع به کشور عراق توضیح دهید؟

امیر خلیلی: بستگی به درجه‏ آمادگی دارد؛ اگر نسبت به نیروهای دیگر بسنجید، آمادگی داشته است. ما پروازهای رزمی و آموزشی‌مان تقریبا از دو، سه ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به خاطر شاهکاری که در سامانه مسلسل‏‌های کلیه هواپیمای اف- ۵ در تبریز در زمان فرماندهی شادروان تیمساز ایمانیان (فرمانده پایگاه در سال ۱۳۵۷) که جا دارد از ایشان یاد کنید که امسال به رحمت خداوند رفته‌اند و اولین خلبان و اولین فرمانده نیروی هوایی بودند که از سوی امام حکم گرفتند.

شبی، توسط افراد انقلابی به طرز ماهرانه‌ای کلیه کابل‌های مسلح کردن هواپیمای اف- ۵ تبریز، حتی هواپیمای آلرت قطع می‌شد که اینها (افرادی که این کار را کردن) خرابکار نبودند. اول نشان دادند متخصص هستند؛ دوم نشان دادند خرابکار نیستید؛ مقصودشان این بود که ما پیام داریم و می‌خواهیم بگوییم کسی که این کار را می‌تواند، انجام دهد؛ توانایی انجام کارهای بزرگتری را هم می‌تواند داشته باشد. کسی که می‌تواند برود ۵۰، ۶۰ کابل هواپیما را قطع کند خیلی کارهای دیگر هم می‌تواند بکند اما نمی‌خواهد انجام دهد و تنها می‌خواهد به شما پیغام دهد که انقلابیون، ملت، رهبر انقلاب، بنیانگذار جمهوری اسلامی سربازان گمنامی دارد و از آن وقت دیگر پروازهای آموزشی در کل نیروی هوایی متوقف شد.

بعد از انقلاب اسلامی هم به خاطر صرفه‌جویی در قوا و تحریم‌ها، مسئولان نیروی هوایی به‌رغم درگیری‌هایی که در کردستان بود، سعی می‌کردند که حداقل الزامات را انجام دهند.

به جرات می‌توانم بگویم یک خلبان باید هفته‌ای یکبار بمباران هوایی و تیراندازی هوایی انجام دهد که تمام این‌ها به حداقل الزامات کاهش یافته بود که ما در کتاب «نبردهای هوایی دفاع مقدس - جلدیکم» تعداد پروازهای نیروی هوایی را منتشر کردیم که پروازهای ما به یک‌هشتم در سال ۵۸ نسبت به سال ۵۶ کاهش یافته است. بنابراین نشان می‌دهد توان رزمی به دلیلی پایین آمده است.

نیروی هوایی ۴ویژگی دارد که این چهار ویژگی نیروی هوایی را از نیروهای دیگر متمایز می‌کند؛ نخست، سرعت. دوم، برد زیاد. سوم، واکنش سریع و چهارم قدرت آتش. نیروی هوایی عراق ساعت ۲ حمله می‌کند و ساعت ۵/۴ ما آماده بودیم با ۳۶ فروند هواپیما از پایگاه تبریز به موصل و کرکوک حمله کنیم. فرمان حمله برای ما صادر نشد ولی از بوشهر و همدان بلند می‌شوند و شعبیه در بصره و کوت در العماره را بمباران می‌کنند. علتی که ما بلند نشدیم‌‌ همان محذورات است که من محقق هستم و حرف تحقیقاتی می‌زنم و شما را به روایت اهواز ارجاع می‌دهم.

می‌توانید به انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مراجعه کرده و بخوانید. راوی، روایت اهواز نقل می‌کنند از آقای موسوی‌جزایری که می‌گوید: «در ساعت ۲ بعدازظهر روز ۳۱ شهریور، در مسجد نشسته بودم و نماز را تازه اعاده کرده بودم، شاهد صدای انفجار بمب‌ها اهواز را لرزاند. نمی‌دانستیم کودتای نظامی شده است یا عراق حمله کرده است»؟ این یعنی چه؟ یعنی ۳۱ شهریور درست است که فرمان کمان-۹۹ و عملیات تلافی‏‌جویانه (انتقام) صادر می‌شود، قبول کنید که‌‌ همان روز هم می‌توانستیم بنا به گفته حضرت آقا که ساعت ۷ صبح اول مهر خطاب به نمایندگان محترم مجلس فرمودند که الان که با شما صحبت می‌کنم ۱۴۰ فروند عقاب آهنین‌بال در فراز خاک دشمن درحال پرواز هستند،‌‌ همان روز هم ما می‌توانستیم این کار را انجام دهیم به خاطر‌‌ همان واکنش سریع چراکه قطعا یکی از عواملش همین مسائل جانبی بوده که یک عده هنوز باور نمی‌کردند که عراق حمله کند یا حمله کرده است.

آقای خامنه‌ای در این خصوص در سالگشت سومین سال جنگ فرموده‌اند ما تهدیدهای دشمن را جدی نگرفتیم و برای یک مملکت، جدی نگرفتن تهدیدهای دشمن بسیار فاجعه است. بنابراین نیروی هوایی با این ویژگی واکنش سریع و آخرین ویژگی آن یعنی قدرتِ آتش را داراست. قدرت آتش یعنی یک دسته پرواز ۴ فروندی هواپیمای فانتوم می‌تواند حداقل ۱۲هزار پوند یعنی هر کدام ۶ تن بمب حمل کند که در مجموع ۲۴ تن بمب بر سر دشمن با آن فاصله و برد و سرعت زیاد بریزد. البته وارد هواپیمای راهبردی نمی‌شویم که مثلا هواپیمای بی-۵۲ از ماداگاسکار بلند می‌شود و ۱۷۰هزار تن بمب حمل کرده و ۸۵هزار کیلو مهمات می‌ریزد که نشانه قدرت آتش در یک نیروی هوایی راهبردی است که قدرت این نیرو را از دیگر نیرو‌ها متمایز می‌کند.

ویژگی دیگر نیروی هوایی که این نیرو را از نیروی زمینی و دیگر نیروهای پدافند متمایز می‌کند و از آنجا که خودم خلبان هستم، گفتنش برایم خیلی سخت است اما واقعیت را می‌گویم که تمام نیروهای نظامی به فرمانده متکی هستند، اما نیروی هوایی به خلبان متکی است!

به این دلیل که قاسم پورگلچی، فرمانده پایگاهی است که بزرگترین حمله هوایی تاریخ عالم، شکاری بمب‌افکن اف- ۴ را حمله به اچ- ۳ انجام داده است که قاسم پورگلچی فرمانده آن پایگاه است. به اینکه فرمانده پایگاه سوم شکاری است، افتخار نمی‌کند. یک خلبان، لیدر یک دسته است و قطعا یک فرمانده پایگاه جایگاه بالاتری داشته ولی (گلچی) به این افتخار نمی‌کند اما به اینکه شماره ۲ دسته پروازی به لیدری یا جلوداری امیر برات‌پور در پرواز اچ ۳ شرکت کرده، بیشتر افتخار می‌کند؟! این نشان می‌دهد که نیروی هوایی مثل نیروهای پیاده و... به فرمانده متکی نیست (به خلبان متکی است) و به همین دلیل نیروی هوایی توانست خیلی زود خودش را پیدا کند.

یک ویژگی دیگر اینکه نمی‌توانم فراموش کنم؛ ویژگی تاریخی، ژئوپلتیکی، فرهنگی و پتانسیل‌هایی است که در طول هزاران هزار سال در درون ملت ما نهادینه شده و ما نمی‌دانیم و آن ما ایرانی‌ها در هارددیسک و مموری دائم و ژن‌های خودمان، ژنی را حمل می‌کنم که از قدیم به ارث برده‌ایم. بنابراین آن ژن نهفته به سراغ ما می‌آید و کلیه تعارضاتی که با هم داریم را کنار گذاشته و برادرانه از کیان و سرزمین و آرمان‌های خودمان دفاع می‌کنیم و این اتفاق در نیروی هوایی افتاد.

خلبانی که در زندان بوده، خلبانی که برگه تسویه در دست داشته و خیلی هم ظاهرا با نظام همراه نبوده است، به خاطر اینکه مورد بی‌مهری قرار گرفته و آن امتیازات بسیار زیادی که قبل از انقلاب داشته، همه سلب شده است را فراموش می‌کند و روز ۳۱ شهریور وارد صحنه نبرد با دشمن می‌‏شود؟! این اتفاق در فنی‌ها هم می‌افتاد و مثلا تیم ترمیم باند ما که در شرایط تمرینی یا مانور یا رزمایش یا او.آر.آی «آپریشِنال ردینس انسپکشن» یعنی بازدید آمادگی عملیاتی بیش از دو ساعت به طول می‌انجامد که یک نقطه از باند را به صورت قرضی ترمیم کند در شرایط حقیقی شاهد بودم که کمتر از یک ساعت و بیست دقیقه باند متلاشی‌شده بمباران‌شده را ترمیم می‌کند و هواپیمای ما ساعت ۵/۳ عصر (کمتر از دو ساعت از حمله عراق) بلند شده و سامانه دفاع هوایی یا گشت رزمی هوایی یا هواپیمای تندخیز (اسکرامبل) ما در اختیار رادار قرار می‌گیرد. اینها‌‌ همان پتانسیل‌های نهفته‌ای است که در ملت و نیروهای مسلح و ارتش و نیروی هوایی و سامانه فنی و خلبانان ما وجود دارد و این‌ها همه باعث شد که با آن ویژگی‌ها، نیروی هوایی ما کاملا غافلگیر نشد برای اینکه توانستیم دو ساعت و نیم بعد جواب عراق را در قالب (عملیات نخستین پاسخ) بدهیم.

امیر رمضانی: صحبت‌های امیر خلیلی را در این رابطه تکمیل کنم. معنای متفاوتی از آمادگی داریم.

یک آمادگی داریم که به آن آمادگی رزمی می‌گوییم که ایشان گفتند مسائلی که مربوط به عبور انقلاب بوده است و بر ما گذشته است و این سازمان هم یک تکنولوژی و فناوری بالایی را داشته و باید به مرور این پرواز همیشه انجام می‌شده تا این آمادگی باید همیشه برای خلبان جماعت می‌بود. ما از این نظر یک مقدار مشکل داشتیم. ولی در رابطه با اینکه گوش‌های نیروی هوایی صدا کرده به نوعی این قضیه وجود داشته است.

چراکه اولا می‌دانید که صدام قبل از ۳۱ شهریور در بخش‌های از کشور صرف‌نظر از شمال غرب که در کردستان درگیر بودیم ولی در منطقه مهران در بخش‌هایی پاسگاه‌های ما را به اشغال خود درآورده و در آنجا حضور داشت و نیروی هوایی در آنجا عمل می‌کرد و می‌دانید که ما اولین شهید را ۲۷ شهریور تقدیم کردیم. آنجایی که واقعا مسئله جنگ است، مسئله جنگ را در ابتدا در رابطه با ۲۷ شهریور مثل شهید زارع همتی که هواپیمایش در داخل خاک خودمان افتاد. یا آزاده شهید لشکری در روز ۲۷ شهریور قبل از شروع جنگ بود چراکه به آنجا می‌رفتند.

مدرک دیگری که در این رابطه است خودمان در دانشگاه خلبانی خدمت می‌کردیم و یکی از اقدامات بسیار خوب که جهت قطع وابستگی انجام شد این بود که بتواند در ایران خلبان تربیت کند و اساتید بزرگی را جمع‌آوری کرده بود که یکی از آنها جناب ایزدستان است که از طراحان بزرگ عملیات بودند و فرمانده دانشگاه.

به هر صورت از بیست و سوم و بیست و چهارم شهریور، کلیه پروازهای دانشکده لغو شد و به ما گفتند به پایگاه‌های خودمان برویم و روز بیست و هفت شهریور که رسیدیم یکسری از عزیزان به دزفول رسیده بودند. یعنی یک چنین آمادگی را نیروی هوایی درحال کسب کردن بود و صدای طبل جنگ را شنیده بود و اطلاع داده می‌شد و درحقیقت به نوعی آمادگی را در پایگاه‌ها بیشتر کرده بود و گشت‌های هوایی داشت.

در ۴/۴/۵۹ در گشت مراقبت‌های مسلحانه هوایی که از روی مرز‌ها داشتند، شهید غلامحسین باستانی را تقدیم کردیم که در مرز شلمچه مورد هدف قرار گرفتند. نیروی هوایی به‌ذاته وظایف ذاتی خود را انجام می‌داد حتی گزارش‌های مستمر خود را نیز به بالا ارجاع می‌داده است. منتها یکسری مسائل هست که تصمیم‌گیری همیشه با رده‌های بالاست.

در رابطه با مطلب کودتا که ایشان فرمودند یکی از عزیزان می‌گوید من امروز در میدان انقلاب تهران بودم وقتی مهرآباد بمباران شده بود در دانشگاه تهران و میدان انقلاب می‌گفتند که کودتا شده است. در پایگاه دزفول موقعی که مورد هدف قرار گرفتیم (روز ۳۱ شهریور) حتی در داخل پایگاه می‌گفتند که هواپیمای F4 بوده که مبادرت به بمباران کرده است. این فکر مسئله کودتا بوده و فکر می‌کردند که کودتا شده است. یعنی این جو شرایط آن موقع، بسیار قابل تحلیل و قابل تامل است و اینکه نیروی هوایی و فرماندهانشان در آن مقطع واقعا چه کردند، واقعا مهم است. اینکه چگونه تصمیم گرفتند، چگونه مدیریت کردند و این پرواز‌ها را به آن صورت انجام دادند و رده‌بندی کردند اینجا باید یاد شهید فکوری باشیم که واقعا ایشان با توجه به اینکه بسیار انقلابی، مومن و مورد شناخت مسئولان رده بالای کشور بود و در راس نیروی هوایی کشور قرار داشت، این تصمیمات را به نوعی شخصا می‌گرفت.

در بخش جنگ ان‌شاءالله وارد می‌شویم و سوال می‌شود و مطرح می‌شود. جنگ ما تبدیل به جنگ کلاسیک شد؛ یعنی در ابتدای جنگ نیروهای مردمی بودند اما هیچوقت سازمان‌یافته نبودند، مجموعه ارتش وارد جنگ شد، زمان برده است ولی تا آن موقع، این نیروی هوایی بوده که یک سازمان مستقل به جای همه فکر می‌کرده است؛ در دریا می‌جنگیده، در زمین می‌جنگیده و در عمق خاک عراق باید وظیفه ذاتی خود که درحقیقت خنثی کردن قابلیت قدرت هوایی عراق بوده را می‌کرده است که آن‌ها نتوانند کاری انجام دهند.

در بعضی نوشته‌ها وجود دارد که بعضی از پایگاه‌ها تا ۴۵ روز پرواز‌هایشان کلا قطع شده بوده است. یعنی آنها دیگر پرواز نمی‌کردند ولی به هر صورت جنگ بوده است. این است که اهمیت اینکه نیروی هوایی در آن زمان به چه صورت کار و تلاش کرده را نمایان می‌سازد. هرچند که به قول ایشان با اصابت یک بمب، انسجام و هدف و یگانگی را بین پرسنل ایجاد کرده است ولی این نبوده که از فکر و مخیله فرد یکباره خارج شود. اینها بوده است اما با آن مدیریت خاص آن موقع رفتند و حرکت کردند و وظیفه ذاتی خودشان را انجام داده‌اند. اگر به صورت سرباز فرض کنیم، سربازانی که آموزش دیده بودند و به همه گفته‌اند مثل چنگیز سپهر که شخصی بود که وقتی من ۲۷ شهریور وارد پایگاه دزفول شدم،‌‌ همان روز مرحوم ماشاءالله عمرانی که جانشین بودند، به دزفول آمده بودند.

بسیار از خلبانان نسبت به بعضی مسائل و مشکلات (نه شخصی) بلکه سازمانی اعتراض داشتند که می‌گفتند باید اینگونه حرکت کنیم و چرا این کار‌ها را نمی‌کنیم؟ بعد وقتی به مانع می‌خوردند ممکن بود به نوعی برداشت شود که این اعتراضات سازمانی است. اینکه می‌گویم آمادگی بوده است در بخش‌هایی نمایان بود. به محض اینکه عملیات شروع شد بدون اینکه به آن‌ها گفته شود، دوست دارم امیر خلیلی در رابطه با آزاده نصرت‌الله دهخوارقانی بگویند که ایشان یکی از آن افراد بامهارت و توانمندی بودند که عضو تیم آکروجت بودند یعنی از نظر آمادگی و توانمندی، بهترین‌ها عضو آن تیم بودند. ایشان به دلایلی که مسائل خانوادگی بود و جزو چارچوب‌ها و مسائل و مقررات آن موقع نبودند و به همین دلیل ایشان پاکسازی شده و از خدمت‌‌ رها می‌شوند. بعد از بازگشت البته به دزفول آمدند و از دزفول پرواز کردند و چه پروازهای خوبی هم انجام دادند به عنوان لیدر پروازی و به عنوان آزاده مفقودالنام بودند. می‌دانید که تعدادی از آزاده‌های ما جزو افراد شناخته‌شده داخل عراق بودند و یک تعداد هم جزو مفقودین نگه داشته بودند که با این‌ها بازی‌های سیاسی و بده بستان انجام می‌دادند و در شرایط بسیار سختی به سر می‌بردند. این شخص بدون اینکه حرفی بزند و بگوید مگر چکار کرده بودم تا پای جان خدمت کرده و می‌جنگد و آنجا شرایطی که عزیزان در رابطه با اخلاق و رافتی که ایشان داشتند در تاریخ مانده است. به منزل آزاده کرمی رفتیم که درحال حاضر از بیماری سرطان رنج می‌برند و وقتی ایجکت می‌کنند هر دو دستشان شکسته می‌شود. ببنید! یک سرگرد خلبان ایشان را تطهیر می‌کرده است. اینکه یک مرد برود و مرد دیگری را تطهیر کند آنهم نه یک روز و نه دو روز بلکه سه، چهار ماه هم‌سلولی ایشان بوده و او را تطهیر می‌کرده و غذا به او می‌داده است. نیروی هوایی ما مجموعه‌ای از این انسان‌ها بودند. درست است که در راس این نیرو شهید فکوری بوده است ولی این درمورد این بحث‌ها، صحبت زیاد است.

چرا آقای زارع‌نژاد خلبان اف-۵ زمانی که میگ- ۲۵ عراق رادر ارتفاه ۴۰۰۰۰ پایی مشاهده کردبا گلوله‌های مسلسل ساقط کرد و از موشک ام-۹ سایدواندر استفاده نکرد؟

من صحبت‌های زارع‌نژاد را در رهگیری هواپیمای میگ ۲۵ در ارتفاع ۴۰هزار پا گوش کرده‌ام و الان حضور ذهن ندارم ولی یا باید به نوارشان مراجعه کنیم یا با خودشان صحبت کنیم. ولی وقتی خاطرات خود را نقل می‌کرد، چنین شبهه‌ای برای من که یک خلبان هستم، پیش نیامد و الان نمی‌دانم به چه دلیلی بوده است و از خودشان باید سوال کنید. اما همینطور خدمتتان بگویم که جناب زارع‌نژاد اینگونه نبود. ما اصلا با همدیگر هیچگونه مراوده‌ای نداشتیم ادبیاتی که من به کار می‌برم با ادبیاتی که جناب زارع‌نژاد به کار می‌برند (البته جاهایی را من سانسور می‌کنم و به کار نمی‌برم) ولی دقیقا با هم همخوانی دارد. یعنی من می‌گویم خداوند اینگونه می‌خواست و برنامه‌ریزی کرده بود و می‌خواست که چنین اتفاقی بیفتد و عین همین ادبیات را زارع‌نژاد می‌گوید بدون اینکه با همدیگر ارتباطی داشته باشیم. چون من خودم می‌دانم اینهایی که بیان می‌کنم بدون تظاهر است و حس می‌کنم با تمام اقتدار است. اوایل مورد بی‌مهری قرار گرفت که اغراق کرده است و بعد با بررسی فیلم‌ها دریافتند که مطابقت دارد و در‌‌نهایت ۵، ۶ ماه طول کشید که نیروی هوایی بپذیرد زارع‌نژاد چنین کار بزرگی را انجام داده است. ولی یک مورد را در نظر داشته باشید که آن هواپیما‌ها سینگل ان‌جین (احتمال نقص فنی و تک موتوره بودن) شده بوده و تک‌موتوره بوده و با قدرت کمی پرواز می‌کرده است و به دلیلی ایراد فنی داشته است. آن هواپیما، هواپیمای آماده به رزم نبوده و سرعتش که از سه برابر صوت و ارتفاعش از ۷۰ هزار پا کمتر شده بوده به دلایل فنی بوده است که خداوند هم به آن‌ها کمک می‌کند و برای من هم بسیار جالب است. حتی ایشان بلندشدن تندخیز (اسکرامبل) اولشان را هم معجزه می‌داند. باید بنشینیید با ایشان صحبت کنید.

بنابراین ما در تحقیق می‌گوییم که یک نمونه دلیل بر این نمی‌شود که بتوانیم به تمام جامعه آماری این را بسط دهیم و باید چندین نمونه داشته باشیم تا بتوانیم به کل جامعه آماری آن را توسعه دهیم. نیروی هوایی طراحی شده بود که هفت فروند رادار پرنده آواکس داشته باشد و قراردادش منعقد شده بود و قرار بود در آذر یا دی‌ماه سال ۱۳۶۰ یا دسامبر ۱۹۸۱ تحویل ما داده شود که به وسیله آن کل نقاط کور راداری پوشش داده می‌‏شد و....؛ اسنادش موجود است و در کتاب «نبردهای هوایی دفاع مقدس» جلد یکم منتشر کرده‌ایم. قرارداد ۱۶۰ فروند هواپیمای اف ۱۶ منعقد شده بود که در اوت ۱۹۸۰ یا مرداد ۱۳۵۹ تحویل ما داده شود. ۸۰ فروند هواپیمای اف- ۱۴ دیگر و تعدادی هواپیمای اف-۴ جدید موسوم به «فانتوم یا اف-۴ جی» همه صحبت‌هایش شده بوده و مذاکراتش در حال انجام بود ولی اینهایی که بیان کردم (آواکس و اف-۱۶) را نیروی هوایی با آمار گرفته بوده است و متاسفانه به‌دلیل اینکه دکتر بختیار به این بهان و ژست که گفت: «ایران دیگر ژاندارم خلیج‌فارس نخواهد بود»، آن دو قرارداد یکطرفه از سوی وی لغو شد. بنابراین یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتمان ضعف سامانه راداری بود که برایتان تشریح کردم. رادار پرنده را هر جایی که دلمان می‌خواهد ببریم تا بتواند آن منطقه مورد نظر را پوشش دهد. اما مناطق کشور ما کوهستانی‌تر از عراق است. عراق تنها یک قسمت شمالی کوهستانی دارد که با ترکیه هم‌مرز است و قسمت بغداد تقریبا فِلَت می‌شود و می‌تواند پوشش راداری داشته باشد ولی ما نمی‌توانیم از داخل مرز خودمان سرزمین آن‌ها را پوشش دهیم! چون سرزمین ما کوهستانی است.

امیر سرتیپ خلبان علیرضا برخور (جانشین محترم نهاجا) به همراه امیر سرتیپ خلبان نصیرزاده (رئیس ستاد نهاجا) در خلیج فارس به وسیله موشک اسپارو-۷ یک میراژ اف-۱ عراق را ساقط کرده‏اند و خلبان عراقی موفق به ایجکت می‌‏شود چرا خلبان عراقی را با توجه به نزدیکی به ناو امریکایی با مسلسل هدف قرار ندادند؟ چرا که این خلبان توسط ناو امریکایی رسکیو (نجات) و قطعا به عراق تحویل داده شد؟

امیر موسوی: فکر می‌کنم شما از یک متن کلی یک حاشیه کوچک را گرفته‌اید و به آن بسنده می‌کنید و اصولا آن را مستمسک قرار داده‌اید. اینکه یک هواپیمای اف- ۱۴ با یک هواپیمای عراقی درگیر می‌شود و او را سرنگون می‌کند، نشان می‌دهد که به یک هدف کلی دست پیدا کرده‌ایم. حالا اینکه آن خلبان بیرون پریده یا نپریده و احیانا اگر بیرون پریده آیا ارزش این را دارد که به دنبالش برویم! با توجه به اینکه در صحنه نبرد هستیم و در این صحنه ممکن است که هواپیمایی هم پشت سر این باشد، و من هواپیمایی را از دست بدهم به خاطر اینکه می‌خواهم یک هدف کوچکی را به دست بیاورم! مثالی می‌زنم؛ معمولا می‌گویند برای یک مگس یک موشک آنچنانی را به کار نمی‌گیرند. یک خلبان به فرض اینکه سالم بیرون پریده و به زمین یا روی آب رسیده و نجات پیدا کرده تا بخواهد به مقصد برسد، زمان می‌برد و به هیچ عنوان ارزش این را ندارد که بخواهیم مجددا برگردیم و دنبال خلبان برگردیم تا او را هدف قرار دهیم چراکه دقیقا این مصداق‌‌ همان پشه است که یک هواپیما با آن عظمت و ارزش مادی و رزمی که دارد، بخواهد دنبال یک خلبان بگردد تا او را بزند. باید بسنجیم که ارزش کدام یک بیشتر است و همین‌قدر که این هواپیما توانسته با یک موشک اسپرارو یک هواپیما را سرنگون کند کار ارزشمندی است. در زمان شهید بابایی به دلیل دید خاصی که داشتند اصلا اجازه نمی‌دادند که بچه‌ها به آن صورت در منطقه عملیاتی درگیر شوند چراکه حساب دودوتا = چهارتاست. اینکه ما پنج هواپیما بزنیم ولی یک هواپیما از دست بدهیم دیگر هواپیمای جایگزین برای ما نیست. پس حضورمان در منطقه خیلی ارزشمند‌تر از این است که به دنبال یک هدف کوچک بگردیم و او را بزنیم یا نزنیم. سابقه داریم و پایگاه وحدتی که به نام وحدتی‌ها گذارده شد، دو برادر بودند که هر دو خلبان بودند. یکی از آن‌ها در سال‌های قبل از انقلاب شاید سال‌های ۴۳ و ۴۴ به دلیلی رفت و سانحه داد، برادر دیگر برای اینکه بگردد و او را پیدا کند او نیز رفت و سانحه داد و یک روز دو برادر دو هواپیما را سانحه دادند و از بین رفتند. در نتیجه پایگاه دزفول را به نام وحدتی نامیدند. دو برادر صرفا به دلیل اینکه احساسات آن زمان پایگاه و یگان عملیات اینطور ایجاب می‌کرد که همین الان بروم و بگردم و او را پیدا کنم و برگردانم و متاسفانه دو هواپیما از دست رفت. در اینجا هم همین داستان هست. حتی در ماموریت‌هایی که می‌رفتیم با برادر خلیلی تنها اجازه داشتیم یک هدف را مدنظر قرار دهیم و آقایانی بودند که احساساتی می‌شدند که دوباره برگردند و یک پاس (عبور مجدد بر روی هدف) دیگر و یکبار دیگر عملیات اجرا کنند ولی در‌‌ همان بار دوم خیلی از هواپیما‌ها را از دست می‌دادیم چراکه پدافند آنجا غافلگیر شده بود و در زمان بازگشت دوباره آماده شده بود که ما را هدف قرار دهد و به همین جهت هواپیماهای زیادی را از دست دادیم. شهید اقبالی از‌‌ همان بود. چند تا از دوستان هم همینطور که یک پس از روی هدف رفتند با فرض اینکه زدند یا نزدند دوباره برگشتند تا هدف را بزنند. اگر بخواهیم در جنگ دچار احساسات شویم که مثلا خلبانی را حتما بزنیم، حتما بازنده خواهیم بود. چراکه اگر یک هواپیما از دست بدهیم در ازای ۱۰ هواپیما که بزنیم، بزرگواری درگیر شدند و لحظات واقعا هیجان‌انگیزی با هواپیمای عراقی داشتند که خدا خیلی لطف کرد و آقایان توانستند از این مهلکه جان سالم به در ببرند و هواپیما را سرنگون کردند ولی بعد شهید بابایی واقعا استنتاق و سرزنش کرد که به چه دلیل درگیر شدید چون آن‌ها را دنیا پشتیبانی می‌کرد و اگر یک هواپیما را از دست می‌دادند، ۱۰ هواپیما جایگزینش می‌شد. ولی آیا ما می‌توانستیم جایگزینی داشته باشیم؟ ما باید تا آخر جنگ در هوا و در فضا وجود می‌داشتیم و تا الان هم بایستی از این وسایلمان استفاده کنیم و به موقع ضرباتی که باید وارد کنیم را وارد کنیم.

امیر خلیلی: در رابطه با فرمایشات امیر موسوی یک توضیح می‌دهم که دقیقا هم درست گفتند. می‌خواهم بگویم یک بار دیگر بروید و صورت مسئله را بخوانید؛ خاطره‌ای که من هم از امیر اویسی هم شنیدم و هم در اینترنت نقل شده است را می‌توانید بروید و دانلود کنید. می‌گوید: من رفتم و درگیر شدم و هواپیمای عراقی را زدم و پشت‌سر من هم حسین خلیلی به اتفاق امیر برخور بودند (یعنی من). می‌گوید که‌ای کاش هم رزمشامیر نصیرزاده بود و نقل می‌‏کرد، به نظر من علتی که این را نقل می‌کند این نیست که درگیری‌اش را این گونه جلوه دهد، بلکه می‌خواهد بگوید که «آمریکایی‌ها در جنگ بی‌طرف نبودند و هواپیمایی را که ما سرنگون کردیم قبل از این‏که ما مفق شویم خلبانش را به اسارت بگیریم، ناو آمریکایی او را به اسارت گرفت و تحویل صدام داده است. امیر اویسی این را می‌گوید و می‌خواهم صورت مسئله را برایتان تصیحح کنم و اگر غیر از این است، سندش را بیاورید. چون سندی که من دیدم، این است. قبلا هم گفتم امیر برخور اکنون در یک موقعیت راهبردی و جانشین فرماندهی محترم نهاجاست و...

درست است که خلبان آن هواپیما را آمریکایی‏‌ها گرفته‌اند اما معلوم نیست که واقعا آن خلبان دوباره عملیاتی شده باشد و روحیه پروازی داشته باشد یا نه و باید به این بعد هم توجه کنیم.

امیر خلیلی: البته ما موردی داشتیم که خلبان عراقی در خاک ما افتاده است و او را گرفتند و به کوهپایه‌های عراق برده‌اند و خلبانی هم در دل خاک عراق افتاده مثل سرگرد پوررضایی و ستوان۱ بهمن سلیمانی که الان کاپیتان هواپیمای ایرلاین است؛ این دو در دل خاک عراق هواپیمای منهدم شده را ترک کردند و با ابتکار نهاجا و هوانیروز، آن‌ها توسط خلبانان بالگرد هوانیروز رسکیو شده‏اند.

 ذولفقاریان: نکاتی که بنده بیان می‌کنم به دلیل ابهاماتی است که وجود داشته است.

امیر خلیلی: ببینید! اول باید صورت‌مسئله تصحیح شود.

امیر خلیلی: نکته‌ای در این باره بگویم که اختلاف‌سلیقه‌ها در جنگ چکار می‌کند. در تقابل با فکر شهید بابایی توسط نزدیک‌ترین فرد به ایشان و خلف و جانشین ایشان یعنی شهید مصطفی اردستانی در برابر اندیشه شهید بابایی. در جنگ در اینکه باید با دشمن مبارزه کنیم، همه متفق‌القول بودند؛ ارتش، سپاه، ژاندارمری، شهربانی، تمام نیروهای مردمی و بسیج و در این شکی نیست. بعضی وقت‌ها اختلاف‌سلیقه داشتیم که در راهورد یا تاکتیک به معنی شیوه جنگیدن بوده است. مصداقش را بیان می‌کنم؛ در یکی از روزهای پایانی پائیز ۱۳۶۶ پرواز با ستوان۲ علیرضا جراح داشتم که تا چندی پیش جانشین معاونت عملیاتی نهاجا بودند و به تازگی بازنشست شده‌اند، ساعت ۵/۳ بعدازظهر و فکر می‌کنم اولین پروازشان در منطقه بود، وقتی بلند شدیم و صفحه رادار را باز کردیم با یک حمله جامع (گسترده) عراقی‌ها مواجه شدیم چون روند تجهیز عراق را قبلا گفته‌ام و تنها کاری که توانستیم بکنیم با رادار تماس گرفتیم که گفت: آخ! مرا هم زدند. با موشک‌های هارم (ضد تشعشع) زدند و رادار بوشهر را از کار انداختند. این را سوخو نزد و میراژ اف-۱ زد باموشک آمرام. رادار بوشهر از کار افتاد و من از آنجا فهمیدم که خدا رحمت کند مرحوم صادق‌پور که استاد ما بود و فرمانده پایگاه هشتم شکاری در اوایل جنگ بودند، می‌گفت اینقدر ننشینید از توانایی‌های اف- ۱۴ تعریف کنید! ما آواکس نیستیم. من می‌گفتم: یعنی چی ما اواکس نیستیم؟ خدا شاهد است نمی‌خواهم بگویم رادار زمینی اینقدر نقش دارد ولی وقتی رادار زمینی را زدند، تازه فهمیدم که میان زمین و آسمان معلق هستم. پشتم را نمی‌توانستم ببینم و تنها جلو را می‌دیدم و هرچه هم جلو می‌رفتم باید از پشت هم پشتیانی می‌شدم. آنوقت تازه فهمیدم که رادار زمینی یعنی چی و ما چقدر توانایی داریم. قصد ندارم که آن عملیات را تشریح کنم، اما تنها توانستیم از هدف‏مان که جزیره خارک و ترمینال نفتی آن حمایت کنیم و عراقی‌ها نتوانستند خاک را بزنند. نیروگاه هسته‌ای بوشهر که خراب شده است را آن روز با بمب‌های نفوذی «پنتِرِِیشِن» [۴] زدند؛ یعنی بمب‌های نفوذی. موشک از گنبد اول رد می‌شود و شَلجَمی است و بتن آرمه است و این بمب را اسرائیلی‌ها در اختیار عراقی‌ها گذاشته بودند به خاطر نیروگاهی که از اسرائیلی‌ها زده بودند، اسرائیل در اختیار عراقی‌ها گذارده بودند. تا آن روز به آن صورت نیروگاه ما آسیب ندیده بود که الان روس‌ها در حال تعمیر هستند و من در زمانی که روس‌ها درحال تعمیر بودند به آنجا رفتم و دیدم. خدا شهید اردستانی را بیامرزد که بلند شد و آمد و با من به صورت خصوصی صحبت کرد. گفت که حسین چه اتفاقی افتاده است؟ گفتم که ماموریت ما دفاع از جزیره خارک بوده است و اگر خارک را زدند ما را اعدام کنید. گفت: ساکت شو! من که نیامدم اینجا دادگاه تشکیل دهم و تو را محاکمه کنم. آمده‌ام نظرت را بپرسم. ببینم چه اتفاقی افتاده و نظرت چیست؟ [۵] اختلاف‌سلیقه‌هایش با بابایی را می‌دانستم و درجریان چلنج‌هایشان. تنها وقتی با هم بودند، عالی می‌شدند و به صورت تک تک ایراداتی داشتند. گفتم واقعیت این است که عراقی‌ها تاکتیک ما و دست ما را خوانده‌اند و می‌دانند که ما به محدوده خاصی وارد می‌شویم و همانطور که دیدید به خارک هم حمله‌ای نکردند و تمام سامانه‌های ما را زدند. نظر من این است که باید بما اجازه دهید آنجایی که فکر می‌کنیم تهدید سنگین‌تر است، با عراقی‌ها درگیر شویم. یکی از فرمانده‌های آنجا حضور داشت و همین تدبیر شهید بابایی را یادآوری کرد و به درستی هم گفت که اگر ۱۰ فروند هواپیما از عراقی‌ها سرنگون کنیم؟ آن‌ها سریعا جایگزین می‌‏کنند!! ولی اگر یک فروند هواپیما یا یک خلبان را از دست بدهیم، ارزشی ندارد و جایگزینی برای ما ناممکن است!!!

فکر می‌کنید شهید اردستانی که مرید شهید بابایی بود، چه گفت؟ گفت: اگر قرار باشد که سرنگونی یک فروند هواپیمای دشمن در جنگ تاثیری نداشته باشد پس برای چی اینجا آمدیم و نقش ماچیست؟ چرا این هواپیمای ارزشمند را به پایگاه بوشهر گسترش داده‏ایم و...؟ ببنید، اختلاف اینجا در نوع نگرش به دشمن در یک موقعیت خاص هست؟! و این گونه اختلاف سلیقه‏‌ها باید هم باشند، چرا که سازندگی می‌آورد. این بین من و شهید اردستانی بود و به نوعی به من اجازه داد که در روز ۲۰ بهمن بتوانم از حیطه و حوزه‏یمنطقه خود خارج شوم و با دشمن در جایی که انتظار نداشته است، درگیر شوم و او را غافلگیر نمایم؟!. حال یک وقت نگویید که چرا اندیشه بابایی را پیاده نکردید؟

پس شما در تاریخ بیستم بهمن ماه سال شصت و شش ساعت ۸: ۳۰ جنگ هوابه هوای نزدیک (داگ فایت) داشتید لطفا از کل درگیری برایمان توضیح دهید؟

امیر خلیلی: در این ساعت و تاریخ بعد از شنیدن زنگ اسکرمبل به پرواز در آمدیم متوجه یک دسته چهار فروندی هواپیما عراقی در رادار AWG-۹اف-۱۴ شدیم، رادار زمینی هم متخاصم بودنش را تایید کرد ما بیش از پانصد ناتیکال مایل سرعت و ارتفاع هم کمتر از پانصد پا بود در آن حال ما از جزیره فارسی و عربی هم باید عبور می‌‏کردیم! تجربه گذشته هم به من آموخته بود که در واقع ما هروقت قفل راداری روی هواپیمای متخاصم انجام می‌‏دادیم، آن‌ها برمی‏گشتند و ترجیح می‌‏دادند با ما درگیر نشوند!! ولی در آن روز آنان قصد بازگشت نداشتند من می‌‏دانستم اگر اف-۱۴ با وجود اینکه به نوعی هواپیما تنبلی هست اگر در موقعیت و سرعت مناسب قرار داشته باشد بسیار چابک عمل می‌‏کند و لذا با سرعت و موقعیت مناسب به همراه هم‏رزم خودم خلبان کابین عقب (ستوان قیاسی) در آن پرواز که وی فقط با ۲۲ سال سن جوان‌ترین خلبان اف-۱۴ در کابین عقب بود، ایشان به من اعلام کرد فاصله تا هدف ۲۵ مایل است باز هم به جلو رفتیم چون می‌‏بایست آن‌ها را با موشک اسپرو یا ام-۷ (که به جای فونیکس روی هواپیما سوار بود) هدف قرار دهیم؛ در این حال برای من قطعی شد که برخورد و درگیری با دشمن حتمی هست و آماده نبرد هوایی نزدیک یا «داگ فایت» شدیم به ستوان قیاسی هماهنگ کردم که از این لحظه به بعد من صد درصد بیرون از کابین را نگاه می‌‏کنم و شما پنجاه درصد از نگاهت متوجه رادار و پنجاه درصد دیگر به اطراف و پشت سرمان باشد تاغافل گیر نشویم! در این حال به ده مایلی هدف رسیدیم و دو موشک اسپرو-۷ به دسته جلویی جنگنده‏های عراقی شلیک کردیم که از نوع میراژ اف-۱ بودند در کل این موشک یک موشک شبه فعال [۶] است که امواج راداری پیوسته را از رادار مادر می‌‏گیرد تا هدف خود را بیابد در این لحظه نشان brkx که نشان دهنده انجام کامل فرآیند رهگیری توسط موشک و ترک سریع منطقه نبرد است، ثبت شد و دسته پروازی جلویی به همراه خلبانانشان محو شد، در این لحظه لاجرم مجبور به گردش چپ بسیار تندی شدیم که از موج انفجار دور بشویم که با دو جنگنده باقی مانده دشمن روبرو شدیم و من به چشم دیدم که دو فروند باقی مانده شروع به گردش بسیار تندی به غرب و به سمت عراق کردند، این گردش بسیار مناسبی بود برای هدف قرار دادن هر دوی آن‌ها لذا برای درگیری با آن‌ها تصمیم به استفاده از موشک ای-آی-ام-۹ سایدواندر (تن‌ها کوشک‏های باقیمانده) گرفتم اما یکی ازآن‌ها تصمیم به درگیری نزدیک یا داگ فایت با من گرفت و گردش به چپ تندی کرد و به اعتقاد من کار بسیار درستی انجام داد، لذا میراژی که به سمت عراق فرار می‌‏کرد را‌‌ رها کردم و آماده برخورد با جنگنده اول شدم در اولین مرحله سایدواندر‌ها را آماده شلیک کردم در این لحظه تمام آموزش‏هایی که در طول دوره خدمتم فرا گرفته بودم به خواست خدا در ذهنم نقش بست تمامی مراحل شلیک سایدواندر که آموخته بودم را در عمل دیدم کلا این موشک یک موشک passiw و است و در درگیری هوایی نزدیک کامل‌ترین گزینه است موشک ظرف سه ثانیه می‌‏تواندهدف خود را منهدم کند و پس از شلیک، موشک به درستی به هدف برخورد و آن را ساقط کرد یعنی من به چشم دیدم موشک طوری مانور کرد که مسیر حرکت میراژ اف-۱ را تشخیص داد و در واقع میراژ اف-۱ به موشک سایدواندر برخورد کرد و جنگنده عراقی به همراه خلبانش ساقط شد

_ اما ماجرایدرگیری دوم در همین روز پس از شصت و پنج دقیقه فاصله اتفاق افتاد. پس از درگیری اول جهت سوخت گیری به بوشهر برگشتیم و هواپیمای بعدی را برای نبرد با دشمن جهت برخاستن به صورت تندخیز ظرف مدت ۵ دقیقه آماده کردیم، درگیری قبلی انعکاس خوبی داشت که به همین جهت مشغول مصاحبه با گروه صدا و سیمای بوشهر در جوار شهید یاسینی فرمانده وقت پایگاه بودیم که صدای آژیر خطر شنیده شد لاجرم مصاحبه را نیمه کاره‌‌ رها و آماده پرواز شدیم، هنگام بالا رفتن از نردبان اف-۱۴ شهید یاسینی به من گفت حسین امروز خیلی مواظب باش عراقی‏‌ها روی صدای تو حساس شده‌اند و جهت انتقام می‌‏خواهند تورا هدف قرار دهند؟!

 این صحبت آویزه گوشم بود وقتی بلند شدیم رادار را که روشن کردم دیدم منطقه بسیار شلوغ است تا اینکه پس از ۴۵ دقیقه منطقه آرام شد و رادار هم این پیام را از طریق رمز به ما اعلام کرد؛ در همین اثنا قیاسی گفت بریم کشتی‏‌ها را که مآموریت اسکورت‏شان را داشتیم، وارسی کنیم؛ جون گاهی اوقات عراقی‏‌ها با موشک‏های پیشرفته اگزوست از فاصله بسیار دور هدف قرار می‌‏دادند؟! رفتیم دیدیم که کشتی‌ها همه سالم هستند یکباره دیدم چیزی مثل مگس روی رادار در حال تکاپو است!! گفتم: خدایا این دیگر چیست، رادار زمینی هم چیزی به ما نگفت. به قیاسی گفتم: حدس می‌زنم کهاین از بچه‏های اف-۴ آماده بندرعباس باشد که برای گشت هوایی آمده‏اند؟ گفتم که نمی‌‏شود ریسک کنیم دیگر وقت استفاده از موشک فونیکس نیست (چون در این مأموریت یک تیر موشک فونیکس داشتیم) برویم جلو برای شناسایی بیشتر؟ اگر فانتوم بود (خودی بود) نمی‌‏زنیم؛ اما اگر دشمن باشه که با سایدواندر تکلیفش را یکسره می‌‏کنیم، لذا به آن هواپیما نزدیک شدیم که از نوع میراژ اف-۱ وبه رنگ سبز تیره یا ارده‌ای تیره بود (برخلاف پرواز پیشین که میراژ‌ها رنگ استتار زمینی داشتند) فرصت و موقعیت استفاده از فونیکس نبود لذا موشک سایدواندر را آماده شلیک کردم دوباره‌‌ همان صدای موشک که صدایی بسیار دلخراش و شبیه کلاغ سرماخوده است به عنوان دومین نغمه و الحان دلنشین در گوشم پیچید (صدایی که به مشاهده دشمن توسط چشم الکترونیکی موشک شنیده می‌‏شود) و...، لذا موشک را شلیک کردم موشک سایدواندر ظرف سه ثانیه طول می‌کشد تا هدف را نابود کرد و باید با فاصله زیر یک کیلومتر شلیک شود... هنوز یک ثانیه از پرواز موشک نگذشته بود و ما شهد شیرینی پیروزی را کامل حس نکرده بودیم که ستوان قیاسی جوان فریاد زد.... میگ... میگ.. میگ... گردش... گردش... گردش... ما ساندویچ شدیم.... دو فروند هواپیمای میراژ دشمن (که به دلیل اضطرار از سوی جناب قیاسی میگ گفته شد) پشت سر ما بودند (تازه فهمیدم چه اشتباه تاکتیکی بزرگی مرتکب شده‏ایم، چرا که دشمن هواپیمای جلویی را طعمه قرار داده است تا ما را با راهورد حمله ساندویچی هدف قرار دهد) به هر حال من آنچه در توان داشتم با مانور بسیار سنگینی که انجام دادم (هوشیاری که شهید یاسینی به ما توصیه کرده بود اینجا به لطف الهی بسیار برای ما در این درگیری به دلیل داشتن سرعت مناسب بسیار کارساز بود) و در این اثنا با تمام قوا به سمت شمال شرق رفتیم در راه بازگشت هم رزم من از غفلت رادار ناراحت بود و با صدای بلند به آن‌ها می‌‏گفت چرا حضور جنگنده‏های دشمن را به ما اطلاع ندادید که من به ایشان گفتم با رادار بگو و مگو نکن؟! آن‌ها کار خودشان را انجام داده‏اند و بهتر است ما روی زمین مسائل را تجزیه تحلیل کنیم به رادار بگو که ما مجددا درگیر شدیم و موشک شلیک کردیم؟!، پس از این هماهنگی با هدایت رادار راهی منطقه درگیری شدیم که به لطف الهی شاهد سقوط جنگنده دیگر دشمن در آب‏های کم عمق خلیج فارس و آتش گرفتن آن و سوختنش بودیم که بار دیگر با بانک تکبیر الله اکبر خبر پیروزی در نبرد هوایی را به گوش جهانیان رساندیم و...!.

در رابطه با شهید ستاری و شهید بابایی توضیح دهید؟

امیر خلیلی: من فقط یک نکته بگویم؛ در تائید فرمایشات جناب رمضانی و صحبت‌هایم را تمام کنم. باید هر انسانی را با چارچوب فکری و با آن دید راهبردی که آن انسان برای خود ترسیم کرده، بسنجیم. مثلا اشتباهی که من دیدم در معرفی شهید ستاری این بود که با‌‌ همان ادبیاتی که شهید بابایی را معرفی کرده‏اند، تلاش نموده‏اند تا شهید ستاری را نیز معرفی کردند. درمورد شهید بابایی هرچه گفتند، کم گفتند و آدم‌هایی هم که صحبت کردند مثل امیر جاویدنیا، امیر آراسته واقع‌گرا هستند که این مطالب را بیان کردند و همین طور امیر عطایی و... و اکثرا کسانی که از وی صحبت یا نقل کرده‏اند تنها از ویژگی‏های اخلاقی و خودسازی خاص شهید بابایی صحبت کرده‏اند و... امابرای من برخی از سیره‏های شهید بابایی قابل تصور نبود. یعنی نمی‌توانم قبول کنم که هواپیمای جت فالکون را‌‌ رها کند و با قطار همراه بسیجی‌ها به جنوب برود!. لذا این موضوع را به خودش ایشان درمیان گذاشتم، و گفت که برادر «بالام جان» من از زن و بچه‌ام می‌گذرم ولی با بسیجی‌ها هستم و اول اطلاعات جبهه را بدون سانسور می‌گیرم، چون در قطار با همدیگر صحبت می‌کنیم و دوم اینکه شبی که در قطار هستم، فکر می‌کنم که فردا چگونه کار کنم؟. با آمادگی به منطقه می‌‏روم و...

اما در مأموریت دیگری وقتی با همدیگر از امیدیه با فالکون برمی‌گشتیم این موضوع را مجددا با او درمیان گذاشتم. جلب است که یکی از میهماندارهای خانم که در فالکون بود گفت: جناببابایی ما می‌دانیم که شما مایل نیستید که در هواپیماییکه شخصا حضور دارید، میهماندار خانم جهت پذیرایی در پرواز باشه؟ اگرچه ما به شما ارادت داریم ولی ما به همین جهت دوست نداریم در فالکونی که شما هستید، حضور داشته باشیم! ولی چه کنیم که این دستور امیر دادپی فرمانده مهرآباد برای پروازهای شخصیت‏هاست. لذا ببخشید که درفالکونی که شما هستید ما هم آمدیم! (البته جهت مزاح این صحبت‌ها را بیان کردم که بخندیم).

به هر روی ایشان در پاسخ به پرسش اصلی من ‏گفتند که اگر نیاز باشد من به موقع و در صورت ضرورت از هواپیمای جت فالکون هم جهت جابه‏جایی استفاده می‌کنم و...

منتها شهید بابایی مردی بسیار زاهد بود و حتی حاضر نبود که در خانه امیری بنشیند، اما بروید سیره‏ی دیگران را هم ببینید؟! خلاصه اینکه هرکدام از این بزرگان شیوه‏‌ها و سیره‏ی فرماندهی و زندگی خود را داشتند، شهید ستاری در یک فاز بود و شهید بابایی و اردستانی در فاز دیگری.

ضمن اینکه من تائید می‌کنم شهید ستاری حتی توانایی اداره یک ارتش و یا یک وزارت‏خانه و حتی دولت را هم داشت. مثلا در مصاف با فرمانده نیروی هوایی هند وقتی که وی با چهل سال سابقه خدمت و بیش از ده هزار ساعت پرواز کم آورد؛ لاجرم خطاب به شهید ستاری گفت که لازم است ما دوباره بنشینیم با همدیگر در رابطه با قدرت هوایی و پرواز صحبت کنیم و او چنین توانایی‌هایی داشت. این‌ها را باهمدیگر خلط کرده‌ایم درحالی که باید با همدیگر تمیز دهیم. خلاصه اینکه از نظر زهد و ساده زیستی کسی به شهید بابایی و اردستانی نمی‌‏رسد و...!!!

امیر رمضانی: خود شهید ستاری مصاحبه کرده و در سخنرانی معروفش صرف‌نظر از جنبه روحانی گفته که وقتی پرواز کرده به خوبی این پرواز را تعریف کرده است اینکه وقتی انسان از بالا پرواز می‌کند با چه دیدی به پیرامون خود می‌نگرد و تحولی بوده که در ایشان به‌وجود آورده. می‌دانید که ایشان هم در کابین عقب اف ۱۴ پرواز کرده‌اند و هم با بُلانزا پرواز کرد که بتواند قابلیت و مهارت پرواز را ببیند و بتواند آن حس را بگیرد. بعضی مطالب را به شهید ستاری منتسب می‌کنند ولی ترکیب این دو در بعد عملیاتی قابل طرح است و در مسائل ایدئولوژی و فکری نمی‌توانیم خیلی کسان را وارد جایگاه شهیدان بابایی و اردستانی بکنیم و شدنی نیست.

امیر خلیلی: اصلا به طور کلی دیدگاه‌های‏شان در زندگی شخصی  فرق می‌کرد.

امیر رمضانی: خانواده شهید بابایی و شهید اردستانی را نگاه کنید و ببینید به چه صورت است. ما از نزدیک خانواده‌شان را می‌شناختیم. وقتی وصیتنامه شهید اردستانی را می‌خوانید و می‌شنوید، می‌گوید اولویت اولشان کارشان بوده است. خانم اردستانی با فشارهای روحی که بر او وارد شده بود، بیمار بودند وهر دو شهید دیدگاه و دنیای متفاوت داشتند.

اینکه خلبانان نیروی هوایی ایران از مرگ نمی‌ترسیدند، درست است؟

رمضانی: این حرف را نزنید. آقای فیروزآبادی گفت که بچه‌های نیروی هوایی صف‌شکن... برای من حفظ آن مرکب از جانم واجب‌تر بود. یک جا هست که می‌خواهید بمیرید ولی نمی‌توانید بمیرید. امام علی و امام سجاد حتی نمی‌توانست بمیرد. هواپیمای من هشتاد میلیون دلار بود و من برای آموزشم دو میلیون دلار هزینه شده بوداین خیلی سخت است که حتی به دلیل شرایطی که گفته بودم این شرایط را تحمل کنم؛ بنابراین اولین مسئولیت من حفظ مرکب من بوده است. گفت خودت روز قیامت باید جواب عباس را بدهی و روز قیامت خودت می‌دانی و بابایی. اینکه من شجاع هستم و از مرگ نمی‌ترسم ولی یک بسیجی که روی مین برود، خوش به سعادتش که می‌‏تواند شهید شود ولی یک خلبان باید مرکب خود را حفظ کند زیرا بیت المال است، لذا مسئولیتی بالا‌تر از شهادت به عهده دارد، پس نمی‌‏تواند بعضی اوقات حتی... شهید شود.

منبع: ایلنا

اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۱
جابر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۶
پرواز موهبتی است الهی وپوشیدن لباس خلبانی یک افتخار است.مردان بزرگ هرگز نمی میزند ودر اخر درمکتب پاک بازان پرواز را آموختیم وبا همین نیت به سوی معبود خویش پر گشودیم. خدا قوت یاعلی مدد. فرستنده جابر مستند ساز فیلم شهدا 09033946708
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار