این روزها بیشترین سئوالی که مدام از نزدیکان سید محمد صادق مرکبی در مشهد پرسیده می شود این است که ستاد انتخاباتی شما کجاست ؟! و چرا کاری نکردید و نمی کنید و انگار کاری کردن در عرصه انتخابات و برای رسیدن به کرسی خدمت به مردم در جایگاه قانونگذاری فقط مترادف با اسراف است و بریز و بپاش و عکس و پوستر و بنرهای بزرگ زدن و دادن شعارهای دهان پر کن!
گفت : در شهر نشانه ای
ز تبلیغ تو نیست
ای عشق
ستادانتخاباتت کو ؟!!
انگار اینبار ماجرا متفاوت است ؛ ماجرای یک مرد و ستادی که ترجیح می دهد در دل مردم باشد تا در کوچه و خیابان! یک
مرد و نگاهی که نگران درخت هاست که قربانی جنگ پوستر کاندیداها میشوند.
یک مرد که زخم خوردن تن درخت ها را بر جان خویش حس میکند و حتی راضی به زحمت طبیعت نیست! یک مرد که همه هنرش را پیش از این به میدان آورده تا با گردآوری هنرمندان "مشهد زیبا" را بسازد و امروز و هنوز هم در پی آن آرمان زیباست!
یک مرد که نگاه روشنش را در دوران طلایی شهرداری مهندس پژمان دیدیم در طرح شکوهمند "استقبال از بهار" . دیدیم و احساس زلال سال های مهربانیمان تازه شد.
دیدیم و در یافتیم هم با یک
گل بهار می شود و هم با یک مدیر و نگاه زیبابینش ، شهر « زیبا » می شود.
دیدیم که وقتی این نگاه از مشهد گرفته شد، چهره زیبای شهر زخم خورد... یک مرد که درخت ها را دوست دارد و ترجیح می دهد اگر قرار است درختی ورق ورق شود. دفترچهای شود و به دست کودکی برسد که بر آن مشق فردا بنویسد نه اینکه با انبوهی از پوستر و بروشورهایش خیابانها کاغذدیواری و آسفالت سرد کوچهها فرش شود!
یک مرد که برای کودکان امروز و فردایمان در شهر، دنبال جای مناسب برای تفریح سالم و ورزش بود تا جان بچههایمان از گزند فساد و اعتیاد و دوستان ناباب در امان بماند! و بیش از 200 زمین ورزشی چندمنظوره ایجاد شده در محلههای مشهد، یادگار ماندگار اوست و سالن تئاتر حوزه هنری و احیای سینما هویزه از برکات سالهایی که در حوزه هنری استان، بود و بذر جشنواره فیلمهای دینی رویش را کاشت تا جوانه بزند و کم کم کشوری شود!
که شد ...
مردی که اختیار میلیاردها تومان بودجه فرهنگی « شهرداری » هم روحیهاش را ذرهای عوض نکرد و عوضی نشد تا درپی خودنمایی و خدای نکرده خریدن افراد و گروهها برآید برای چنین روز مبادایی در « انتخابات » که احیانا از او حمایت کنند! و جالب اینکه برای اولین بار در دوران او بود که هدایای فرهنگی مساجد هم حتی بدون آرم و امضا و لوگوی شهرداری تقدیمشان شد تا فقط خدا بداند که طرحهای زیبایی غدیر 86 مرهون نگاه کدامین مدیر ولایتمداریست...
یک مرد که وقتی عزم حضور در عرضه انتخابات نمود باز هم امیدش به خدا بود و دست امداد الهی و برای همین هم دست بسیاری از سیاسیون سیاسی کار را رد کرد و و نه فقط رد دست که دست رد زد به سینه لیستبندانی که لابیهای خاص و معاملهگری میخواستند!
مرکبی حتی پول و چکهای شاید کمی شائبه دار را هم - به طرز مضحکی - نپذیرفت و به مدعیان و ستادهای آماده پولکی آنها، لبخندی کنایهآمیز زد! و زد زیر کاسه و کوزه بهترین مشاوران تبلیغاتی و هنرمندان مشهد که دور و برش بودند! و میخواستند برایش جنگ روانی بسازند تا مرکبی « پدیده » و « پیروز » انتخابات باشد!
همچنین این رسم اعصاب خردکن « سید صادق » بود که حتی در این دوران تبلیغات انتخاباتی هم نخواهد که از خودش تعریف کند! و همچنان همانند تمام دوران مسئولیتهایش در دفتر تبلیغات اسلامی، مرکز آفرینشهای هنری آستانقدس، حوزه هنری استان، شهرداری مشهد و صدا و سیما از مصاحبه و سخنرانی گریزان باشد و گفتن خیلی کارهای کارستانش را «حدیث نفس» بداند و ترجیح دهد تا بیهیچ واسطهای در معرض مستقیم رای مردم و محک آنان قرار گیرد ...
و امروز آخرین روز و ساعت تبلیغات اوست و شاید هم روز تمام شدن حجت بر «ما»در این آزمون سخت انتخاب اصلح در انتخابات؛ در شهری پرکرشمه و پرازدحام از لیستها و عکسهایی که به عکس آرمانهای امام و انقلاب، در و دیوارش را از چپ و راست و میانه ، تصاحب کردهاند و جالب آنکه آنها که حتی « سید صادق » جانباز و رزمنده و طلبه و متخصص و خادم اینهمه سالهای پایتخت ایران اسلامی را در جلسات و مصاحبه های انتخاباتیشان فراموش کرده بودند این روزها فقط از او « انصراف » میطلبند به قسم و آیه و تهدید و تطمیع حتی! تا که مبادا حتی یک رایشان جابجا شود!
و اما امروز روز مواجهه ما با اوست! یک مرد به نام "سید صادق مرکبی" که به حرمت زیبایی ، نه پوستر چسباند و نه اشک درختان را در آورد!
آیا گمان نمیکنید نگاهی چنین زلال ، شایسته لبخند انتخاب متفاوتی است؟
پس میشود و میتوانیم او را متفاوتترین کاندیدای امروز و متفاوتترین نماینده فردایمان بدانیم چون میدانیم که حتی به بهای دیده نشدن یا شکست ظاهری خودش در انتخابات، حاضر به زخم خوردن پیکر درختان و خم شدن قامت رفتگران شهر بهشت، نشد!
اصلا انگار جنس بچه های جنگ ما متفاوت است ؛ فرزندان رزمنده" صادق" اند، و صادقانه تر آن است که بگوئیم بچه های دفاع مقدس.
آخر ما که جنگ جو نبودیم، که از قضا کراهت داشتیم از هرچه جنگ است اما مرد تمام قد "دفاع مقدس" بودیم و سرمان را جلوی توپ میدادیم.
دیروز "صادق" بودند بچه های دفاع مقدس، امروز هم " صادق" اند. دیروز "مرکبی" بودند از توکل و توسل، که زیباترین تفال برایشان شهادت بود. اما قرار نبود همه شهید شوند. برخی باید می ماندند تا شهادت ، شهید نشود پس ماندند باز هم "صادق" و بعد "مرکبی" شدند از تعهد، تخصص، کارآمدی، ایثار، جوانمردی و... این جوری که وقتی کاری را برعهده می گرفتند مطمئن می شدی به بهترین شکل به انجام خواهد رسید و می رسید هم .
قصه
"مشهد زیبا" هم کاری بود که یکی از بچه های دفاع مقدس پرچم اش را برداشت و دیدیم و دیدند که می شود با حفظ اصالت ها و ارزش ها ، زیباسازی کرد.
میشود خیلی از کارها را انجام داد که یکه هم حتی شبههناک نباشد. می شود شهد تاک را در اندیشه خوبان نشاند ... البته از آن سالها چیزی نگذشته و "مرکب" یاد آن خاطره ها خشک نشده است و حالا باز عرصه انتخابات است و بچه "صادق" دفاع مقدس که هنوز هم "مرکبی" است از روحیه بسیجی و تعالی یافته مکتب استاد حائری صفایی و کارآمدی انقلابی و...
7 اسفند می شود به مشهد زیبا و ایران زیبا فکر کرد و به زلالی و زیبایی رای داد ....مرکبی را به پاس این همه زیبایی بهارانه شهرمان در سالهایی نه چندان دور در مشهد دوستش داریم و این را با رای خودمان به زیبایی و زلال بودن سیدی که صادق است جمعه به صندوق میاندازیم ...
سید صادق مرکبی ... سلام
گفتنی است این متن با امضای این نامزد مردم مشهد و کلات در انتخابات مجلس دهم، صبح امروز توسط جمعی از حامیان سید صادق مرکبی که با وجود سالها سابقه زندگی و مدیریت در مشهد هیچگونه تبلیغات محیطی در شهر نداشت آماده و در اختیار تابناک رضوی قرار گرفت.