حلیمه خادمی: جای خالی مادر خیلی احساس می شد. او 39 سال چشم انتظار پسر بود، ولی پیش از آن که انتظارش به پایان برسد، به دیدار یار شتافته بود.
خواهرانش که در روز شهادت «ولی» 20 ساله بودند، حالا مادربزرگ هایی در مرز 60 سال هستند و عصا به دست حرکت می کنند.
پدر و مادر شهید«ولی الله صدرایی شورمستی» به سفر آخرت رفته اند و برادر و خواهرها در ساری ساکنند.
یک نوار
پنجشنبه 14 شهریورماه 1398 روز تشییع پیکر شهید «ولی الله صدرایی» است. چند روز پیش از مراسم تشییع نخستین شهید ژاندارمری استان مازندران به ساری می روم. تمام خانواده در منزل برادر بزرگ جمع شدهاند.
رفته بودم که بپرسم 39 سال انتظار برادر چگونه بوده؟ که هنوز به خواب شان می آید یا نه؟ که با پیدا شدن پیکر شهیدشان در تحقیق و تفحص، چه احساسی دارند و... اما طرح پرسش برایم دشوار بود.
«ولی الله» فرزند چهارم خانواده بود که علاقه خاصی به پلیس (ژاندارمری سابق) داشت و پیش از اعزام به خدمت زیر پرچم، برای رفتن به نظام ثبت نام کرده بود.
اسماعیل صدرایی -برادر بزرگتر شهید- می گوید: «ولی» دورهی آموزشی را سال 57 در استان لرستان گذراند. همزمان با انقلاب پادگان را ترک کرد تا در جمع مردم انقلابی حضور یابد.
او پس از پیروزی انقلاب، به فرمان امام دوباره به پادگان برگشت. با اتمام دوره آموزشی، تقسیم و محل خدمتش شد بهبهان. سپس جایش را با یکی از دوستان متاهلش که قرار بود در نوار مرزی خدمت کند، جابه جاکرد.
ربابه –خواهر شهید- بیتابی میکند؛گویی بازگو کردن خاطرات گذشته برای قلب بیمارش سنگین است...
مازندنومه