در روزهای گذشته از نزدیک یا در فضای مجازی خیابانهای تا حدودی خلوت شهر را می دیدم که به نسبت بسیاری از شهرهای کشور از جمله پایتخت سیاسی یعنی تهران بسیار امیدوار کننده تر بود و تأییدی بر پایتخت فرهنگی بودن شیراز...
امروز عصر که در منزل با خودم فکر می کردم چگونه برنامه ریزی کنم برای خانه نشینی دو هفته ای در ایام تعطیلات نوروز و تهیه مایحتاج ضروری و مورد نیاز که ناگهان صدای بسیار بلندی رشته افکارم را گسست ...
خودم را به نشنیدن زدم و تشبیه صدا در ذهن به ترکیدن لاستیک خودرویی یا چیزی شبیه آن؛ که صدای دوم شدیدتر و نزدیکتر شد.
نمی خواستم بپذیرم صدای ترقه باشد ولی وقتی یادم آمد عصر سه شنبه آخر سال هست غیر ارادی و هاج و واج با لاله گوشهایم بازی کردم ....
احساس کردم هر دو گوشم سرخ شده اند از شنیدن صدای ترقه ها .... انگار شرم کرده باشند برابر چشمان مفتخر به دیدن خیابانهای خلوت .....
باز هم صدا و صدا و صدا ... در هم و بر هم گاهی لابلای صداها قهقهه هایی از سر تفنن ....
اینان البته از قماش همانهایی هستند که چند روز گذشته با خوردن الکل صنعتی خودشان را به نیستی و بازماندگانشان را داغدار مرگ و چگونه مردنشان کردند.
همان ها که برای جامعه و جان بقیه خطرناکند،آن هایی که برای جان خودشان ارزش قائل نیستند و معلوم است جان بقیه پشیزی برایش ارزش ندارند.
نگرانم! نگران پنبه شدن هر آنچه که در این چند روز با خانه نشینی رشته ایم ....
صدای هر ترقه ای در این شب وحشت نفیر گلوله ایست به قلبی ...
و صداهای پشت سر هم انگار رگبار گلوله ها به سوی انسان هایی بیگناه است؛ تیرهای جهلی که زوزه کشان به هدف اصابت می کنند و جان می ستانند...
گویی که از شنیدن صدای ترقه تا بالا نیامدن نفس و مرگ محتوم دو هفته زمان ببرد ....
ویروس کرونا با تمام بی رحمی و شقاوت در مرگ عزیزانمان ؛ بهترین و ساده ترین راه را در اختیارمان قرار داده است :
در خانه ماندن و بیرون نرفتن به هیچ قیمتی .....
چارشنبه سوری امسال به بهانه کرونا ویروس بگذاریم آسوده خاطر بخوابد کوروش کبیر !!!!
مهدی شریفی